کنایه از چاهی که از آنجا سیماب (جیوه، زیبق) برمی آید. (از آنندراج) : شهسواری از بر ما گشت عنان گردان که شد چاه سیماب، آستین از اشک بی آرام ما. فطرت (از آنندراج)
کنایه از چاهی که از آنجا سیماب (جیوه، زیبق) برمی آید. (از آنندراج) : شهسواری از بر ما گشت عنان گردان که شد چاه سیماب، آستین از اشک بی آرام ما. فطرت (از آنندراج)
کنایه از ماه و آفتاب است. (برهان) (آنندراج). ماه وآفتاب. (ناظم الاطباء). آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13) ، کنایه از روز هم هست که عرب ’یوم’ گویند. (برهان). کنایه از روز هم هست. (آنندراج). روز. (ناظم الاطباء). رجوع به چشمۀ سیماب ریز شود، کنایه از کان سیماب. (آنندراج)
کنایه از ماه و آفتاب است. (برهان) (آنندراج). ماه وآفتاب. (ناظم الاطباء). آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 13) ، کنایه از روز هم هست که عرب ’یوم’ گویند. (برهان). کنایه از روز هم هست. (آنندراج). روز. (ناظم الاطباء). رجوع به چشمۀ سیماب ریز شود، کنایه از کان سیماب. (آنندراج)
ماه طلعت، آن که سیمای وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، از اسمای محبوب است، (آنندراج)، مه سیما، ماهرخ، ماهرو، ماهروی، ماه چهره: ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را، حافظ، به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی، حافظ، عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما، (حبیب السیر ص 123)، دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را کتان کی پردۀ آن ماه سیما می تواند شد، صائب (از آنندراج)
ماه طلعت، آن که سیمای وی مانند ماه باشد، (ناظم الاطباء)، از اسمای محبوب است، (آنندراج)، مه سیما، ماهرخ، ماهرو، ماهروی، ماه چهره: ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را، حافظ، به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی خیال سبزخطی نقش بسته ام جایی، حافظ، عبارات مهذبش چون وصال دلبران ماه سیما، (حبیب السیر ص 123)، دل روشن زهم پاشید آخر چشم صائب را کتان کی پردۀ آن ماه سیما می تواند شد، صائب (از آنندراج)